داکترسیدخلیل الله هاشمیان                                                           مورخ 30 سپتامبر 2015

 

نـقـد  ا د بـی

پهلوان مراد واسپی که اصیل نبود (504 صفحه)

مولف : داکترببرک ارغند

این کتاب داستانیست که گوشه ای از فرهنگ صفحات شمال افغانستان (ولایت بلخ) را مانند کمرۀ عکاسی تصویر نموده است.  درین داستان خصوصیات زندکی ، وجوه ذهنی وبرخوردهای اجتماعی ثروتمندان( بای های) شمال با اعضای خانواده (زوجه ها واولادها) ونوکران شان، و هم روابط ذات البینی بای ها ورقابت وحسادت های شان، و علاقمندی بای ها به سپورت ملی بزکشی، نه بخاطر جنبۀ سپورتی آن، بلکه بخاطر حیثیت وپرستیژی که از بَرِنده شدن اسپ بزکش نصیب شان میشد، و مقام ارجمند چاپ اندازِ موفق واسپِ بزکش درنزد اربابش، همۀ این صحنه هاومناسبات درین کتاب بسیار ماهرانه و ظریفانه  ترسیم شده است.  

این داستان را قلم داکتر ارغند آنقدرجالب، جذاب ودل پسند ساخته که چشم خواننده را مانندکهربایی به صفحات آن جذب میکند ودرورای این صفحات مَلَکۀ تصور، قدرت ابداع وخلاقیت نویسنده درهریک از ده هاصحنۀ داستان به وفرت مشاهده میشود.

بزکشی یک رویدادشوقی، تفریحی وفرهنگیست که درشمال افغانستان هرسال ده بار یا بیشتر صورت میگیرد، ولی تاکنون هیچ افغانی ازین رویدادعادی یک شاهکار ادبی نساخته است، چونکه تکرارآن درشمال ومرکزکشور اهمیت آنرا بیک سپورت عادی مبدل کرده، ولی قدرت قلم داکتر ارغند ازبزکشی یک پدیدۀ ادبی ساخته، به نحویکه هرگاه نویسنده درمورد بای ها واخلاق واطوارشان صحبت میکند، خودش  را یک بای ساخته- اگر ازمناسبات بای ها با زوجه ها ونوکرهایش صحبت میکند، خودش را درعین موقف ها قرارداده، وازخانه وفرش وظرف وباغچه وگل ودرخت وجوی آب وکفترها وعکه ها ومَیناهای محیط ریست بای، ونیز از حسادت وشکاکیت بای بالای زوجه هاوصیغه ای هایش، چنان تصویر نموده که گویا خودش اکتور آن صحنه ها بوده است.

وقتی نویسنده ازاسپ های بزکش بای صحبت میکند، خودش را اسپ ساخته، وهنگامیکه چاپ اندازها وناظربای رادرصحنه می آورد، خودش چاپ انداز وناظر شده است – وبالاخره وقتی ازصحنه های میدان بزکشی یادمیکند، داکترارغند خودش گاهی چاپ انداز وگاهی هم اسپ میدان بزکشی میباشد، وهمۀ این رویداد ها را به لهجۀ زبان دری مردم سمت شمال (بلخ، شبرغان، قندز) باچنان مهارت وزیبایی افاده کرده که گویی نویسندۀ این داستان از هفت پشت به مردم شمال وطبقۀ بزکش تعلق داشته است- اینست قدرت ابداع وخلاقیت درنویسندگی که خداوندمتعال درقلم وتصور آقای داکترببرک ارغند ارزانی نموده است.

داکترببرک ارغند ازمردم قریۀ (ارغنده) مربوط به ولسوالی پغمان است واو را باراول در اواسط ماه سپتامبر درمنزل آقای جواد طوفان درکشور زیبای هالینددیدم وخوشحالم که اثر ابتکاری "پهلوان مراد..." را بمن اهدانمودند. من ازین اثر درحدود 90 ضرب المثل، 74 اصطلاح عامیانۀ زبان دری، و 45 کلمۀ مخصوص مسابقات بزکشی را برون نویس کرده ام که ثبت ونشرآنها برای همه  دری زبان ها وخصوصاً نسل مهاجر افغان دربیرون افغانستان سودمند خواهدبود- این غنایم فرهنگی را درپروژۀ (قاموس کبیر افغانستان) شامل میسازیم وامیدواریم دانشمندمحترم داکتر ببرک ارغند خودشان نیز با این پروژۀ عام المنفعه همکاری فرهنگی نمایند.

پروژۀ مردمی وغیر انتفاعی (قاموس کبیر افغانستان ) که به ابتکار دوکارشناس تکنالوژی وکامپیوتر (محترم دپلوم انجنیرقیس کبیر ومحترمه استاد صالحه وهاب واصل)، بشکل دیجیتال آغازیافته، محتاج همکاری همه افغانها اعم ازمسلمان، هندو، یهودی، خلقی، پرچمی وشعله ای میباشد- درین پروژه سیاست وایدیالوژی مطرح نیست ، بلکه تسلط وصلاحیت زبانی دری زبانها موردنیازاست تا کلمات زبان دری را که با تلفظ ومعنی آنها درفرهنگ شامل میسازیم، هموطنان میتوانند آنهارا مرورنموده درزمینه بما مشوره بدهند وراهنمایی کنند- هرافغان دری زبان بحکم مدیونیت فرهنگی خود  مکلف به همکاری درین پروژه میباشد.

افتخارد ارم درضمیمۀ این مقاله بار اول (بخش ضرب المثل های زبان دری) را به پروژۀ (قاموس کبیرافغانستان) اهداء میکنم وامیدوارم درنتیجۀ اشتراک مساعی افغانهای فرهنگ دوست، بخش ضرب المثل ها نیز غنامند گردد.   

اعضای کومیتۀ انسجامِ این پروژه تصمیم گرفته اند که چگونگی پیشرفت وانکشاف کار خودرا سرازماه اکتوبر 2015، دراخیر هرماه به اطلاع افغانها درخارج وداخل کشوربرسانند وبه انتظار همکاری و سهمگیری شما میباشند. باعرض احترام

خدمتگار افغانستان – سیدخلیل الله هاشمیان

 

ضرب المثل هائیکه از کتاب داکتر ارغند

"پهلوان مراد واسپی که اصیل نبود" برون نویس شده

ضرب المثل ها وجه بشری وجهانی دارند که با الفاظ وکلمات مختلف، ولی معنی مشابه، درهمه زبانها وجوددارند و هرزبان معانی مختلف را درقالب زبان وفرهنگ خود تبارزمیدهد. ضرب المثل های ذیل عیناً ازکتاب داکترارغند برون نویس شده که ازلحاظ تلفظ ازلهجۀ دری مردم ولایت بلخ نمایندگی میکنند. این ضرب المثلها درلهجۀ کابل و ننگرهاربا تفاوت تلفظ افاده میشوند. بخاطرآشنایی نسل جوان ومهاجرافغان با زبان وفرهنگ شان ، دربعضی موارد معنی ضرب المثل نیزتوسط هاشمیان یادداشت شده که به فحوای "المعنی فی بطن شاعر" هردری زبان مستحق معنی خودش میباشد.

با تقدیم این هدیه به پروژۀ (قاموس کبیر افغانستان)، بخش ضرب المثل ها واصطلاحات و لغات خاص را به این پروژه اضافه میکنیم ، واز هموطنان محترم تقاضا مینمائیم تا بعداز مطالعۀ این اوراق هرقدر ضرب المثل  واصطلاحات خاص زبان دری را که بحافظه داشته باشند  ازطریق پورتال وزین افغان – جرمن آنلاین به این پروژه ارسال کنند تا به غنای (قاموس کبیر افغانستان ) خدمت بیشتری انجام شده باشد.  

1) چطورنان مفت ازکلون شان تیر  میشه : ( نمک حرام و حق ناشناس استند).

2) کاسه ره به کوزه میزنه : (بهانه گیری میکند).

3) کاسۀ صبرش لبریز شد : (بی طاقت وبی حوصله شده).

4) خیله گفت ودیوانه باور کرد : (وعده یاادعای دروغ را بالای مردم قبولاندن).

5) نامت کلان دِهَت ویران : (به شخص سخت وممسک اطلاق میشود).

     6) گُل میخورم وگُل میپوشم : (غذای خوب میخورم ولباس خوب میپوشم).

7) دنیا به امید خورده میشه.

8) بُـزَک بزک نمر که جو لغمان میرسه.

9) جوینده یابنده اس.

10) یک حمامی نیافتم، هرکه پیش آمد پایدو بود.

11) آب درکوزه و ما تشنه لبان میگردیم.

12) عقل به سر اس،  نی به سال.

13) مرغ نر وماه را درهوا می شناسه.

14) میگن دختر همسایه خِلمیس: (به دختر همسایه اعتنا نمیکنند).

15)  دختره کتی کلاه بِزن، اگه نفتید، شویش بته.

16) پسرراکه پشت لب سیاه کرده، مرد بدان وزَنِش بتی.

17) مشت و دَروش برابر نیس.

18) هندو راخام ومسلمان را راپخته داد.

19) تُـف میزد و گِره میکد .

20) همه را مار خورده  مره بقۀ کور .

21) سرخر بالاشدن  یک عیب، پایان شدنش دیگه عیب.

22) بی خلطه فیر نکو !

23) صِله صِله بُـره و ریش از کله : (دستاروریش علامات قدرت وحیثیت است که ازبین بروند، انسان دراجتماع  بی حیثیت میشود).

24) مارگزیده از ریسپان دراز میترسه.

25) تا چارمغز رانشکنانی، مغز بدست نمی آیه.

26)  یارقدیم واسپ زین کده.

27) مره خوربوزه بکار اس، به پالیزچه کاردارم.

28) به حلوا گفتن، دهن شیرین نمیشه.

29) آب درکوزه ومن تشنه لبان میگردم.

30) کسی که قدر سیب را ندانه، قدر باغ ره هم نمیدانه.

31) پدرخطا باش، مادر خطانی .

32) پسرکونداند نشان پدر، توبیگانه خوانش مخوانش پسر.

33)  زن، اسپ و شمشیر وفا  نداره .

34) هروقت سگ رامیزنی، باید سنگ رابگیری !

35) اسپند بلا بند، به حق شاه نقشبند.

 36) خوده مگس هر دوغ نساز !

37) یک زاغ ره 40 زاغ نساز !

38) خربوزه خربوزه ره دیده رنگ میگیره .

39) پهلوان زنده خوش اس .

40) مثل پشک قابو میته، مثل گرگ حمله میکنه .

41) پیشت بشینم، ریشت بِکَنُم.

42) ازخوردها لخشیدن، ازکلانها بخشیدن.

43) ذغال اگه نسوزانه، سیاه میکنه.

44) از زور کاکا اس که انگور ده تاکها اس .

45) زخم شمشیر میره، زخم زبان نمیره .

46) کدام زاغ اس که بیداغ اس.

47) از ریزه بلا خیزه.

48) کسیکه آسان خنده کنه، آسان گریه میکنه.

49) از شهر برآی، از نرخ نی. 

50) سفیدی کفن ره دیده بود، اما سیاهی گور ره نی.

51) کور خود، بینای مردم.

52) صدای خر به خاوندش نمیرسید.

53) از دایی چه کون پنائی .

54) شولیته بخو، پردیته بکو .

55) سوزن ده جان خود، جوالدوز ده جان دیگه ها.

56) از سگ مرده کی ترسیده . 

57) زاد مایی، خطا نیایی .

58) تا ریشه درآب اس، امید ثمری اس.

59) سالیکه گرم بیایه، ایزک هم بروت میکشه .

60) به لق لق سگ دریا مردارنمیشه.

61) کی را زورداد که ظلم نکد، کی را زرداد که سود نخورد.

62) بُـتۀ بد را بلا نمیزنه .

63) اگه ولی نیس، خالی هم نیس.

64) سزای قروت اَو گرم.

65)  آدم یا مردباشه، یا زن مرد.

66) عشق ومُشک پنهان نمیمانن.

67) دَه اُو پهلو خو نمیکنه که قبرغیشه درد بگیره :(بکسی موقع نمیته که ازنقطۀ ضعیفش استفاه کند.)

68) بادشد، باران شد، خدامراد خوشه چینه داد.

69) موش ده حال جان کندن و گربه ده بازی.

70) کون خوده کتی شاخ گاو جنگ انداخت.

71) سالیکه نکوست، ازبهارش پیداست.

72) دیگ ره آتش جوش می آره و آدم  ره آدم.

73) دردت از خدا، گله ات از همسایه.

74) آب رانادیده، موزه ره از پای کشیدن.

75) خینۀ بعد ازعید.

76) همو آش وهمو کاسه.

77) شمال که زیات شد، ریگ ره باد میکنه.

78) صبر سرور است.

79)  هرکه اول بُرد، خانه نبُرد.

80) خانۀ ایزک بچه شده .

81) تا نباشد چوب تر؛ فرمان نبَرد کاو وخر.

82) آدم غریب و گوز برنجی.

83) آب از بالا خت میشه، نه ازپایان.

84) ریش از ما و واکش از ملا.

85) باز کدام گُل ره به آب داده ای ؟

86) هرجولا را به کارگاه حریر نمی برند.)

82) هم نری وهم غری، هم ناله های حیدری.87

 88)  نو آمد به بازار، کهنه شد دل آزار.

89)  گال را گنجشک میخوره، اما لتش ره بودنه میخوره.

90) حوت اگه حوتی کنه، موش ها ره به قطی کنه.

 

اصطلاحات عامیانۀ مردم سمت شمال که ازهمان کتاب برون نویس شده

اصطلاحات ذیل بطورعموم درلهجۀ دری مردم ولایت بلخ و ولایات همجوارش که سپورت بزکشی درآنجا صورت میگیرد، رایج میباشند.  هکذا سمت شمال افغانستان که مولد بهترین خربوزه میباشد، ارخربوزه نیز اصطلاحات خاص با معانی خاص ساخته واستعمال میکنند. اکثراین اصطلاحات درلهجه ومطبوعات  کابل شنیده ودیده نمیشوند.

 1) از بچۀ خانگی بدم می آیه : (مثل اصطلاح بچه ننه یا بچۀ نازدانه که از محیط بیرون خبرندارد ).

2) خوشبو روشن کد : (گیاه خوشبو ازقبیل عود وصندل را آتش دادن).

3)  برگ خره شدس : ( خره شدن بمعنی تجمع کردن).

4)  گوله خورا : (مثل خدازده ها، بدبخت ها وغیره).

5) خاک پالک  : (خالک پلک؛ خاک پراگنی).

6) بَرِ خانه داری سودمند اس  : (برای مناسبات جنسی مفید است).

7) بچۀ کاکل زری : (بچۀ خوب صورت).

8) از ناف مادرم : (ازشکم مادرم).

9) شاید بخت مره بسته کده باشن : (شاید مراجادو کرده باشند).

10)  زونگ میزد : (خلق تنگی میکرد).

11) جُکش پیدانشه  : (مانندش پیدا نمیشود).

12) مالچه کردن : (  جنس را به جنس تبدیل کردن).

13) جُک وجوره نداره : ( مثل ومانند ندارد).

14) اسپ تاتو : ( اسپ بارکش که به دردبزکشی نمیخورد).

15) قلاغ گرفتن : ( تقلید کردن).

16) طرف مه تِری تِری سیل نکو .

17) دیگه پَر کس از هیبت مه نمی سوزه : (دیگر کسی از من نمی ترسد).

18) دیرفام استم، سرم  واز نشد : ( آدم زودرس نیستم، معنی آنرا نفهمیدم).

19) عرق اسپ ره بگیرم : ( اسپ را بسیار بدوانم که نفسش پخته شود).

20) کسی عرقش را نگرفته : (کسی اسپ را کا فی نه دوانده ).

21) دست وپای خوده گُم کده بود : ( وارخطا وسراسیمه شده بود).

22) نمیدانم چه خو دیده : (به چه فکر است ؟)

23) چیلکی از بغل مه به زمین نفتاده : ( بارسنگینی ازدست من بزمین نیفتاده).

24)  زیر باری هم دَم نگرفتیم : ( هرباری که بمن داده اند، شانه خالی نکرده ام).

25)   قِفت جانش نباشه :( برابر جانش نباشد).

26) به کلاهش پَر زد : ( اورا بازی داد، غولاند)

27) مردم خورده مُنکر هستند.

28) مره خیال ترۀ تخمی کدی ؟ : ( مرا بی عقل  یا لوده تصورکردی ؟).

29) جِرق جُروق میکدن : (  دعوا وغالمغال داشتند).

30) گوزه ره باز ده تندور مانده : ( کدام فکر وخیال شوم دارد).

31)  غرمبس کنان : (صدای آب که درجوی غوطه ورباشد).

32) پیشانی اش ره چین انداخت : ( قهر شد).

33) مه چشم خوب ندارم : ( چشم ونگاه من تاثیر بد دارد).

34) بیوخت آذان میته .

3)  بقه و یخمالک ؟ : (آدم باید برابر توان خود کاری کند).5

36)  بلا را باید به رویش زد : ( با دشمن باید رویاروی مقابله کرد).

37) این سکاچه گریبانش ره رها کد : ( از کابوس وسایۀ نحس رها شد).

38) کلۀ صبح  : ( صبح ملا آذان).

39) شور چای : ( چای نمکین) .

40)  دستم میرسید همۀ تانرا کلولی می پختم : ( اگرقدرت میداشتم از شما کوفتۀ گنجشک میساختم).

41)  غَوچی ها وکَپَرَک ها : ( چقوری ها وبرازندگی ها درسرک ها).

42) تُرشَک نمی ریزه : ( اشک نمی ریزد).

43)  ما نوکر خان هستیم، نی نوکر بانجان : ( بای وبادار ما شخص صاحب قدرت است).

44) کله ات واز شد ؟ : ( آیا گپ را فهمیدی؟).

45) کوسه استن  : ( ریش ندارند).

46) چشمت ره اَو بِتی : ( چشم چرانی کن، زیبائیها را ببین)

47) کفتر دوچپ : (کفتری که هربالش یک رنگ داشته باشد، مثلا زرد وسرخ).

48)  نزدیک اس روده  رودیمه بخوره : (نزدیک است از گرسنگی هلاک شوم).

49)  لوله ولوپان : (سرگردان).

50)  آدم  پُـچُـل  : ( آدم  لاغر وخوردجسامت – آدم کمزور وبیکاره).

51)  غم درون : (آشفته حال).

52) آب از سرچشمه خت شده : ( اول  و اساس کار خراب شده).

53)  تیلۀ خوده سم میکنه : ( کارخودرامطابق میل خودانجام میدهد).

 54 ) لب سرخی  : ( لب سرین- چه خوب اصطلاح است که باید عوض لبسرین رایج گردد).

55) اگر غر نبود، غرنما بود :(اگربدعمل نبود، قواره اش به بدعمل میماند).

56) نمی مانه که اَو ده شکم ما گرم بیایه : (نمیگذارد که بکارخود مشغول باشیم).

57) جگر جگر اس و دِگر دِگر : ( ازخود ازخود است وبیگانه بیگانه).

58) به گوز غریب خنده نمیکنه : (کسی پروای آدم غریب را ندارد).

59)  حلوا شیرین، نفس ظا لم : (مردم بالای حلوا هجوم می آورند).     

60)  ای آدم پیش ما یک کپه ناس اس : ( این آدم نزدما برابر یک کپۀ نصوار حیثیت دارد).

61) پیسه چِرک دست اس : (پیسه آمد و رفت دارد).

62) ناخورده شُـکر نمیگه : ( تابکسی خیر ونیکی نرسد، تشکر نمیگوید).

63) کندوی آرد  ره بلد شده : ( راه و چاه را یافته است).

64) نمی مانم که اَو ده شکمش گرم بیایه : ( نمی گذارم که آرام باشد).

65)  تره های تخمی ناف زمینه گز میکدن : ( مردم هیچکاره زوربیجا میزدند).

66) نکنه که سر آتشدان شیشته باشد : ( حسود شده، ازحسادت درمیگیرد).

67) ای سمارق ها چه وقت سوز شدن؟ : (سوز= سبز:این تهمتها چه وقت آغازشدند؟).

68) حنای ما دیگه پیش کسی رنگ نخواهد داشت : (بعدازین برایما حیثیت باقی نمی ماند).

69) حالی نشانش میتم که یک نان چند فتیر میشه: (حالازوروقدرت خودرابرایش نشان میدهم).

70) تا مه ت بگویم تو تیاق میکنی : ( سخن من تمام نشده، توپیش پزکی میکنی).

71) زبانت مثل پرۀ آسیا اس، زنگ نمیگیره : (زبان باز استی، زبانت بتد نمیمانه).

72) نیکی کشت میکنم، عوضش بدی درو میکنم.

73) راست اس که آدم از دامن خود میسوزه : ( آدم از کسان نزدیک خود ضرر می بیند).

74) قار بچه ده تاقچه : ( آدم نارسیده بسیار قهر میشود).

 

لغات وکلمات خاص که دربین بزکشها ودرمیدان بزکشی استعمال میشوند واستعمال آنها مخصوص ولایت شمال میباشد، اما این لغات جزء فرهنگ زبان دری بوده وباید ثبت شوند :

1) سترون : (نازا، سنده).

2) چپن قَصَب : ( چپن راهدار چند رنگ).

3) کُشفته : (پژمرده، اشفته).

4) کانا : ( ابلهه، لوده).

5) سوار کار : (اسپ سوار بزکش).

6) گوسفند چاری : ( گوسفند دارای دنبۀ چاق).

7) مهتر : ( محافظ اسپ وطبیله).

8) پورتمه، بکران، هیدخ، هولی : (نام چهارنوغ اسپ بزکش).

9) ماسی : ( پاپوش چرمی نازک که تازیرزانومیرسد وباکلوش پوشیده میشود).

10) سِتام : (اجزای قیضۀ اسپ).

11)  چینه : (دانۀ ارزن) .

 12) آپه : ( مادر – درسمت شمال).

13) قُشو : ( شانۀ فلزی که برای پاک کردن جلد اسپ بکارمیرود).

14) چیلک خربوزه : (خریطه ای که ازگلیم ساخته میشود وبالای اسپ یاقاطر بارمیشود - دربدخشان سیاق و درکابل جوال گویند).

15) قوشخانه : ( سراچه، مهمانخانه).

16) چکمه : (موزه).

17) جیلک : ( چپن اوزبکی ).

18) تلپک  : ( کلاه بزکشی).

19) آخراولاق: (گوسالۀ استخوان میده شده  که درآخربازی به بزکش بَرِنده تعلق میگیرد).

20) غوچ نیس : (چقور نیست).

21) دنگاله : (یخ هایی که درزمستان در ناوه ها و کتاره ها آویزان میشوند).

21) سکاچه : (کابوس،  سایه پخش کردن، تصور نحس وشوم).

22) یورتمه : (رفتار و دوش یکنوع اسپ راگویند).

23) کوماچ : (نان دَبَل سمت شمال).

24)  پرچال  : ( چیزیکه سردیوار را در مقابل برف وباران حفظ میکند).

25) قواد : (دیوث – دشنام است).

26) کندواله : (چقر وچقور).

27) دف : (دایره)

 28) تاقین  (کلاه مردم سمت شمال).

 29) تیاق ایرغیی: (سوتۀ ایرغه ای – یکنوع سوتۀ مخصوص).

30) غناجی چپار : ( گوسالۀ قوی)

31) بوربو : (یکنوع نبات که بقسم ادویه استعمال میشود).

 32) چارُق : (یکنوع بوت موزه مانند).

33) قرمساق : (یکنوع دشنام خفیف است که بقسم مزاح نیر استعمال میشود) .

34) گروچی : (یکنوع چارپایی که بالای آن کالامیمانند).

35) هناسه زنان : (نَفَسَک زنان).

36)  نزله پیدا کدیم : (یکنوع مریض استم).

37) نَـقلش داد : (بدهانش داد).

38) کـفـل  : (سرین اسپ).

39) مفتول ها : ( ایراق های اسپ).

40) چُـلـبُـر (بز راچلبر کده) : (گوسالۀ میدان بزکشی را به زین اسپ بسته کرده).

41)  زالو : (جوک).

42) گَـشَـه : ( جالیکه در آن کاه پُر میکنند).

43) جُل وسِتام : (جُل و ایراق اسپ).   

یادداشت : دراثتای خواندن کتاب، لغت ها واصطلاحاتی راکه نمی فهمیدم، اقای داکترببرک ارغند راباردوم زحمت دادم تا بامن بنشینند وآنهارامعنی کنند. موصوف این زحمت را قبول کرد وردپایان دوسه ساعتی که درمنزل آقای طوفان بامن بودند ، از ایشان پرسیدم : شما که بیک منطقۀ پشتوزبان درمجاورت کابل زندگی میکردید، اینهمه اصطلاحات لهجۀ سمت شمال را چطور  یادگرفتید ؟ فرمودند :

"درایام صباوت پدرم درولایت مزارشریف حاکم بود، من درآنجا با کلتور بزکشی آشنا شدم و دربزکشی ها نیز بحیث تماشاچی شرکت داشته ام..."

به داکتر ارغند وعده کردم که متن تایپ شدۀ این اوراق را برایش میفرستم تااگراشتباهات عقلی یا تایپی رخ داده باشد ، بعدازتصحیح بمن مستردکنند. بهرحال، این تحفۀ دیدار ازهالیند را به پروژۀ (قاموس کبیر افغانستان) اهدا میکنم . با عرض احترام -  خدمتگار افغانستان – سیدخلیل الله هاشمیان .

 

یادداشت : پروزۀ تدوین (فرهنگ زبان دری) که در اول بهمین نام شروع بکارنمود، در نتیجۀ ابتکارهای تخنیکی کارشناسان تکنالوجی کامپیوتری که در راس آنها شاغلی محترم دپلوم انجنیر قیس کبیر قرار دارد، اینها توانستند قاموس های پشتو وانگلیسی را نیز درین پروژه شامل سازند- بنا برآن نام  این پروژه به "قاموس کبیر افغانستان" تغییر داده شد که شامل پروژۀ (فرهنگ زبان دری) میباشد.