انجنیـر خلیـل الله روًوفـی                                                                                      

درسـوگ روانشـاد

احمد شـاه عبادی    

                                                                                                                       

 

مردیکه سرافراز زیست وسرافراز

به ابدیت پیوست

 

امشـب نفـسـم شـرر شـرر میــگـذرد

آمـــاج اجــل چه پر خطـــر میگـذرد

دیشب که گذشت تا سحرخون خوردم

ترسـم که چسان شـب دگـــر میگـذرد

 

زندگی باهمه خوبیها ودرشتیهای خود آخرچه فلسفهً تلخ ودردناکی را درکمین دارد. فلسفه ایکه سرانجام سرنوشت نهائی انسان را بردامن مرگ پیوند میزند وهمان است که دریک برههً زود گذرتاریخ، هستی آدمها به فنا میرود ودرمعمای پیچیده وسربمهرآن ازین جهان پرماجرا به جاودانه ها رخت سفرمیکشد.

 

مرگهای نابهنگام دوستان وعزیزان آنهم دردیارغربت که یک عمری با آنها هم نفس وهم قـدم بوده اي و خاطره های ماندگارت درارتبـاط دوستـی ومحبـت آنها، پیـوند ژرف وناگسـستنی دارد، واقعـاً تکاندهنـده است که سوگ آن برجسم وروان انسان بمانند کوهی سنگینی میکند.

واینک چنین سوگ سنگینی را ازخبرمرگ نا بهنگام رفیق بسیارعزیزمان، زنده یاد احمد شاه عبادی در مغـزوادراک خود احساس میکنیــم که هفتـهً پیـش دردیارهجرت درکشورهالنـد، رو درنقـاب خاک کشید چه مصیبت بزرگ ! همین دو سه روزپیش، ما عبادی عزیز را باخود داشـتیم، ولی امروزبا دریغ ودرد فراوان که دیگرجای این ابرمرد سخن واندیشه برای همیش درمیان ما خالی گشته است، واقعـهً تلخی که خبـرش برمغز وروان دوسـتانش تیر میکشد ودرهمچـو یک روزگاربی نهایت سردرگــــم وپریشان، که فریاد قلم واندیشهً این پژوهشگروارسته، غنیمت بزرگی درراهبرد سیاست وفرهنگ کشورما بشمار می آمد، دردا که یکباره پرپرشد وبخاموشی گرائید.

اما درین میان تنها روح بزرگ وسرکش انسانهای متعالی ورسیده بمقام والای انسانیت است که جـاودان میماند وپژواک صدای شان دردرازنای زمانه ها خاموش نمیگردد. همانگونه که به یقین صدای زنده یاد احمدشاه عبادی، تا دیرهای دیر، درقلب دوستان ورفیقانش جا داشـته وهرگزفـراموش نخواهد شـد.  

 

خبرمرگ نابهنگام این شخصیت سرشناس سیاسی وفرهنگی کشوربمانند صاعقـــهً غمبـاری بردل وجان عزیزان وارادتمندانـش فرورفت ودرسـنگینی خود همه را متاٌثرواندوهناک ساخت. راستی که ما امروز یک انسان مهذب وپاکباز ویک آزاده مـرد فــعال عرصهً مبارزاتی وطن خودرا ازدسـت داده ایم. حـادثهً دردناکـی که در قلمرو قلمزنان واندیشمندان کشور، ضایعهً تاًسفباری بحساب می آید.

آنگونه که میگوینـد انسانهای نیک سیروپاکنهــاد با مرگهای سبک ازجهان میـروند، واقعاً بهمانگـونه که زندگی زنده یاد عبادی، دراوج محبت واخلاص وآرامش با دوستان واطرافیانـش میگذشت واین فضیلت والای او را همه حرمت قایل بودند، لحظات بدرود زندگی اش نیزبه آرامش وراحتی گذشت. درطی چند لحظهً زود گذرسکتهً مغزی، دیگرهمه چیزتمام بود.

مرحوم احمد شاه عبادی را هرچند فشارروانی هجرت، سخت آزارمیـداد اما درظاهرامراستواروسرحال بود. انسانی بود آگاه وپرتپـش که بدیگران الهــام امیدواری می بخشید ومیگفت، هرقدرفاجعـه بیـداد کنـد ولی ایمان داشته باشید که سرانجام وطن ما، به همـت فرزندان متعهد وراستکارش دوباره وطن خواهــد شـد.

قلمـش ایستائی را نمیشناخت درهرکجا با درد مردم خود صادقانه غمشـریکی داشت، ازاوضاع مرگبـار وطن ونظام دست نشاندهً که کشوررا به حراج تباهی کشانده اند، فریاد خودرا جاری نگهمیداشت. گذشته ازان درجهت آگاهی ورشـد اذهـان جامعه، بویژه نسل جوان برون مرزی ، نوشـتارش بالطافت وتازگـی دراکثرسایتهای انترنتی تابندگی داشت ومخاطبین فراوانی علاقه مند مطالب دلچسپ وخواندنی او بودند.

 

مرحوم عبــــادی، دردوسـتی ورفاقت وشـیوهً عیـاری خود سخت پایدار وصمیمی بود. درروزگارغربت همیشه تشنهً صحبت ودیدار دوسـتان وعزیزان خود میبـود، چیـــزیکه روی مشکلات زندگـی مهاجـرت کمتربه آن دسترسی پیدا میکرد.

 

منکه ازسالیـان پیش با زنده یاد عبـادی، ازنزدیک آشنائی داشـتم، اورا انسان فرهیختـه ولبریزازاحساس وطنپرسـتی یافتــه بودم، انسان مهربان وسخت معتقد به آرمانهای ترقی خواهانه وتمـدن گرائی درکشور خود بود. اودرکمال صداقـت وجدان به قضایا برخورد میکرد. درهیـچ نوع شرایط کاری جایگاه مردمی خودرا ازدست نداده بود، درهرموقف پـیشتر ازانکه بخود بیدیشـد به مـــردم ستمکـش خـود می اندیشـید ودرراه دفاع وخوشبختی آنها، تا حد توان تلاش میورزید.

 

احمد شاه عبــادی بمثابه یک کـدرسرشـناس سیاسـی ، منتقـد جسوروفعــال حزب ودولت بود. ازآدمهـای زبون وتسلیم گــرا، که بخاطـرمنــا فع شخصی خود ازرنگی به رنگی جـامه بدل مینمودند سخت نفـرت داشـت.

 قامت بلنـدش ازفشارحوادث روزگار ویا بخاطــرکسب شهرت وقدرت هرگزدربرابرکسی خم نمیشد وتا آخرین لحظات زندگـی، سرفراز ومتعهـــد درخط آرمانی خود گـام برمیـداشـت وازهمیـن جهـت  بود که نامش درقطارشـایسته ترین اعضای پـیشروندهً سیاسی حـزبش، برجستگی داشـت. هرچنـد چانسهای بلند کاری برایـش میسربود اما درقناعت وتقوا، میــزیست وهیچگاهی بمثـل دیگران،  دیگرانیـکه دیروزحتا عضویت بــوروی سیاسی حزب دمـــــوکراتیک خلـق را داشــتند ولـی امروزبا خفـت تاریخی، درپسـت مشاوریت امــورسرحدی افغانستان، گاهـی درپای امریکائیها سروسینه میساینـد وزمانـی دردامن اقــوام آنسوی مرز، پناه می گزینند، ایمان نیرومنـد عبادی درگروچنیـن سرخوردگیهــای مـادی قــرار نگرفت، بلکه همت بلند وغنای معنوی را بحیث  پربها ترین شاخص عمل واراده، برای خود برگزیده بود.

 

شادروان عبادی قضایای جاری کشوروگروهبندیهای حزبی اینسوی مرزهارا همیشه زیرنظرداشت، او ازماجراهای میان تهی وکشمکشهای شهرت طلبـانه میان اعضا وسازمانهای حزبی دردیارمهاجـرت که اصالت وحدت ویک پارچگی را، شدیداً زیرسوال برده، با تاًسف یاد آوری میکرد ومیگفت این خیــزش های غیرمحوری، غیرمستقیم آب را به آسیاب دشمنان آزادی ودموکراسی سرازیرساختن است.

واقعاً چنین مصداقی صراحت دارد. سازمانهای پارچه پارچه شدهً حزبی درخارج ازکشورکه میبـایسـت درانسجام وسازماندهی وحدت حزبی، بمثـابه یک نیـروی مطرح درعرصهً سیاست ظهورمیکرد، مگـر برعکس با جدی نگرفتن اوضاع خونباردرکشوروعدم حضوردرمعرکه های سرنوشت سازآنجا، آرایش آجنــداهای ذهنـی خودرا بدون هرنوع تکلیفـی درینسوی مرزها، سروسامان میدهنــد  وآنهائی هم که در درون کـشوربه مبـارزه برخاسـته اند ویا درکـاندیداتــوری ریاست جمهـــوری دست کـم ازنام حــــــزب دموکراتیک صدای خود را بلند ساختند، زیراتهامات غیرمنصفانهً رفقای خود قرارمیگیرند.

 

من با شادروان عبــادی، درماه، دوسه مرتبه ارتباط تیلفــونی داشـتم. بیشتـرینه صحبتهایـش روی مسایل فرهنگی ویا هم مطالب سیاسی یی که درسایتهای انترنتی انتشار مییافت، میچرخید که بگونهً ظریفانه ي آنرا مطرح میکرد. هرچنـد میدانستم خودش دردلتنگی غربت، نفس میکـشد ولی با آنهم حرفهــای شاد و روان بخشـش که اکثراً با شوخی وطنزهمراه میبود، مرا سرحال نگهمیداشت. یادم هست که یکباربه من گفته بود، رووًفـی توباید فلسفهً حیات ورمـززندگی را بمثـــل من ازین سـرودهً زیبـای فـــــروغ فرخـزاد بیاموزی که چه خوش گفته است :

                                آری آغاز دوست داشـتن است  ــ  گرچه پایان راه نا پیــــــدا ست

                                      من به پایان دگــر نیــنـد یشـم  ــ  که همین دوسـت داشتن زیباست

 

وبرمن است که درفقدان ابدی چنین مردی وارسـته وعزیز وشخصیت بلند قامت فرهنگی کشور خود شبنم اشکی را برخاک هجران زده اش نثارکنم  وبرلوح مزارش بنویسم :

 

                                تورفتی ونامت   

                                      درخاطـره ها همیشه ماند

                                      نامی که درپژواکـش

                                      آزادی و شرافت انسان

                                      دوباره تکرارمیشـود.

                                     

روحش را شاد وقرین رحمت الهی تمنــــــــــــــــا میکنـم.

روؤفـی

کسل ـ جـــرمنی

هشتم اکتوبر 2010

 

www.roshanak.nl